غيبت صغرى و كبرى يعنى چه و چه مدت است؟ معمولا در كتاب هاى مربوط به امام زمان (عليه السلام) زندگى حضرت را به سه دوره تقسيم مى كنند: 1 ـ كودكى 2 ـ غيبت صغرى 3 ـ غيبت كبرى غيبت
صغرى از سال 260 تا 329 هجرى قمرى ادامه داشته و چون اين دوره كوتاه است،
به آن غيبت صغرى گفته مى شود. حضرت در اين دوره چهار نايب خاص داشتند: 1 ـ عثمان بن سعيد عمروى 2 ـ محمد بن عثمان عمروى 3 ـ حسين بن روح نوبختى 4 ـ على بن محمد سمرى حضرت از طريق اين چهار نايب به سؤالات و نيازهاى مردم پاسخ مى دادند و از طريق آن ها دستوراتى براى افراد صادر مى فرمودند.
غيبت
كبرى از سال 329 هجرى قمرى آغاز شده و تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد داشت، و
به جهت طولانى بودن مدت آن به غيبت كبرى معروف شده است.
حضرت مهدى
(عليه السلام) در اين دوره نايب خاصى تعيين نكرده، بلكه فقهاى جامع الشرايط
را به عنوان نواب عام خود تعيين نموده اند تا به نيازهاى شرعى، اعتقادى و
اجتماعى مردم در چارچوب احكام شرعى پاسخ هاى لازم را تهيه و ارائه نمايند.
در اين زمينه در توقيعى كه از ناحيه ى آن حضرت صادر شده است مى خوانيم:« وامّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم و انا حجة الله » احتجاج، ج 2، ص 470، بحارالانوار، ج 53، ص 181. كشف الغمة، ج 2، ص 531.
« در
رخدادها و پيش آمدهايى كه در آينده روى خواهد داد به راويان احاديث ما
رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم ». همچنان امام حسن
عسكرى (عليه السلام) در ضمن يك حديث طولانى مى فرمايد:
«
هر كدام از فقها كه نگهدارنده ى نفس خود از انحرافات است و صبر انقلابى
دارد و حافظ دين خود و مخالف هوا و هوس خود و مطيع فرمان خدا باشد، بر عوام
است كه از وى تقليد كنند. » وسائل الشيعه، ج 18، ص 101.
علت
اين كه به آن ها نايب عام گفته مى شود اين است كه آنان نمى توانند هر روز
خدمت امام زمان (عليه السلام) برسند، و حضرت ايشان را به صورت كلى و تحت
عنوان فقها، و راويان احاديث ما تعيين كرده اند، بخلاف نواب خاص كه
مستقيماً و شخصاً از طرف حضرت تعيين شده بودند. غيبت صغري ( تاريخ عصر غيبت صغري )
مردم
، و به ويژه شيعيان، اين امكان را دارا بودند كه در هر زمان و در هر مكاني
كه بخواهند با ائمهي طاهرين(عليهمالسّلام) ملاقات نمايند. اين
ملاقاتها در مسجد، راه، اوقات و موسم حج، مكّه، عرفات، مِني و در منازل
خود آن بزرگواران بدون هيچ رادع و مانعي استمرار داشت. اين حالت تا زمان
حضرت هادي(عليهالسّلام) ادامه يافت ... تا اينكه محدوديّتها و قيد و
بندها، از سوي قدرتهاي مسلّط زمانه بر امام(عليهالسّلام) شدّت يافت. با
كمال دقّت چشمها مراقب حركات و سكنات آن حضرت بود و نسبت به روابط و
ملاقات آن حضرت با افراد مراقبتها ميشد.
يكي از وسائل حكيمانهاي كه
حضرت هادي(عليهالسّلام) براي رها شدن از مشكلات اين مراقبتها و فزونتر
شدن آنها اختيار فرمودند،آن بود كه يكي از شيعيان مورد اعتماد را در بغداد
معيّن فرموده بودند تا به عنوان وكيل ، مرجع مسائل مربوط به شيعيان و مصدري
براي امور ديني و دنيوي آنان باشد.
اموال به نزد وكلا برده و مسائل
ديني با آنان در ميان گذارده ميشد و آنان به اين صورت نقش واسطه را بين
امام هادي(عليهالسّلام) و مردم ايفا ميكردند. اين وكلا برخي از حرفهها
را به خاطر پوشاندن اين منصب خطير پذيرفته بودند.
مطلب به همينگونه تا
سالياني ادامه يافت و مردم عادت كردند كه در امور به وكلاي امام در بغداد
مراجعه نمايند... تا اينكه حضرت هادي(عليهالسّلام) شهيد گرديدند و وكالت
نزد وكلاي نافذ باقي ماند. آنان راه ارتباط بين شيعه و بين حضرت
عسكري(عليهالسّلام) بودند.
وقتي كه حضرت عسكري(عليهالسّلام) به شهادت رسيدند حضرت مهدي(عليهالسّلام) وكلا را در وكالتشان ابقاء نمودند .حضرت مهدي در زمان حيات پدر واضح است كه حضرت مهدي(عليهالسّلام) در سامرّاء و تحت سرپرستي پدرشان حضرت عسكري(عليهالسّلام) زندگي ميفرمودند .
در
اين مدّت، حضرت عسكري(عليهالسّلام) فرزندشان را براي برخي از افراد مورد
اعتماد شيعه ظاهر ميفرمودند و حضرتش را به عنوان دوازدهمين امام و پيشوا و
مهدي موعود منتظر به آنان معرّفي ميفرمودند.
وقتي كه حضرت
عسكري(عليهالسّلام) را زهر خوراندند و آن حضرت لحظات پاياني حيات را
ميگذراندند حضرت مهدي(عليهالسّلام) نزد پدرشان حاضر گرديده و براي آخرين
بار ايشان را ملاقات نمودند.امام حسن عسكري(عليهالسّلام) پس از آن داردنيا
را بدرود گفتند و پاك فرزند عزيزشان را در تندباد روزگار و در معرض حوادث و
مسائل زندگي يتيم گذاردند؛ در پناه محافظت هميشگي خدا و حمايت حق ؛ پناه و
حمايتي كه هرگز از بين نميرود. ماجراي سردابعصر
معتضد عبّاسي (شانزدهمين خليفهي عبّاسي) بود، او در بغداد ميزيست ، او
سپاهي را به سامرّاء براي دستگيري حضرت مهدي(عليهالسّلام) فرستاد، يكي از
مأموران برجستهي اوبه نام « رَشيق » ميگويد: وقتي كه سپاه معتضد وارد
سامرّاء شدند ، از آنجا به طرف آن سرداب[1] كه حضرت مهدي(عليهالسّلام) در
آنجا بود، هجوم آوردند ، پشت درِ سرداب صداي تلاوت قرآن را از حضرت
مهدي(عليهالسّلام) كه در سرداب بود شنيدند ، لشگر در پشت در سرداب اجتماع
نمودند، تا امام صعود نكند و بيرون نرود، فرماندهي لشگر در پيشاپيش لشگر
ايستاده بود، تا همهي افراد لشگر برسند.
ناگاه حضرت مهدي(عليهالسّلام) از راهي كه به درب سرداب منتهي ميشد بيرون آمد، و از پيش روي لشگر عبود كرد و رفت و غايب شد.
در اين هنگام فرماندهي لشگر، خطاب به سپاه گفت: « وارد سرداب شويد و مهدي را دستگير كنيد »
سپاهيان گفتند: مگر نديدي كه مهدي از روبروي تو عبور كرد.
- من او را نديدم، شما كه ديديد چرا به او حمله نكرديد؟
- ما گمان كرديم كه تو او را ديدي، چون فرماني ندادي ما نيز، حركتي از خود نشان نداديم.[2]
به
اين ترتيب حضرت مهدي(عليهالسّلام) با قدرت اعجاز، از گزند سپاه خونخوار
معتضد نجات يافت و غايب گرديد. اين سرداب مبارك، از آن زمان تاكنون – در
كنار مرقد مطهّر امام هادي(عليهالسّلام) و امام حسن(عليهالسّلام) باقي
مانده است ، و شيعيان كنار آن سرداب ميروند و به خاطر آنكه در آن سرداب
امام هادي(عليهالسّلام) و امام حسن عسكري(عليهالسّلام) و حضرت
مهدي(عليهالسّلام)، مدّتي زندگي نمودهاند، تبرّك ميجويند، زيرا آن
سرداب خانهاي است كه خداوند آن را شايستهي احترام و اكرام نموده است.اين
بود اصل ماجراي سرداب، از ديدگاه شيعيان.
ولي با كمال تأسّف، بعضي از
نويسندگان و گويندگان بيانصاف اهل تسنّن و ديگران اين موضوع را كاملاً
معمول و طبيعي را به باد مسخره گرفته، و با دروغپردازي خود، به شيعيان نسبت
ميدهند كه آنها معتقدند: حضرت مهدي(عليهالسّلام) در ميان سرداب غايب
شده، و يا در آنجا سكونت دارد، و كنار سرداب ميآيند و مينشينند و منتظر
ميمانند تا آن حضرت از سرداب خارج گردد.
اين دروغپردازان با چنين
نسبتهاي ناروا ،شيعه و عقايد شيعه را به باد مسخره ميگيرند، با اينكه
هرگز شيعه چنين عقيدهاي ندارد و چنين كاري نميكند، بلكه به آن سرداب به
خاطر آنكه مدّتي سه امام در آن سكونت داشته احترام ميگذارند، و تبرّك
ميجويند. نه اينكه معتقد باشند امام مهدي(عليهالسّلام) در آنجا مخفي
شده و در آن ظهور ميكند.بهتر اين است كه از دروغپردازي و دهانكجي
ياوهسرايان سخن نگوييم، كه قابليّت سخن گفتن را ندارند، بلكه مسأله را با
لعنت خدا بر دروغگويان ، و تهمت زنندههاي ياوهگو و گستاخ به پايان بريم.ماجراي غيبت صغري و نائبان چهارگانه[3]فشار
و شرايط سخت زمان، باعث شد كه پس از شهادت امام حسن عسكري(عليهالسّلام)
در سال 260 هجري ، حضرت مهدي(عليهالسّلام) غايب گرديد، به طوري كه حتّي
شيعيان خاصّ از ديدار او جز در موارد نادر محروم گشتند.
مطابق روايات بسيار ، آن حضرت داراي دو غيبت است:1. غيبت صغري (كوتاه)
2. غيبت كبري (طولاني)در
غيبت صغري كه از سال 260 آغاز شد و تا سال 329 هجري ادامه يافت، حدود
هفتاد سال ، آن حضرت توسّط نمايندگان خاصّش كه به نوّاب اربعه (نايبهاي
خاصّ چهارگانه) معروفند با مردم تماس داشت، نام اين چهار نايب خاص از اين
قرار است:
1 ـ عثمان بن سعيد عمروى 2 ـ محمد بن عثمان عمروى 3 ـ حسين بن روح نوبختى 4 ـ على بن محمد سمرى
بنابراين،
ارتباط با امام مهدي(عليهالسّلام) ارتباطي دوجانبه بوده است، يعني هروقت
كه امام(عليهالسّلام) صلاح ميدانست ، پيام خود را به شيعيان ميرساند و
هروقت شيعيان خواستهاي داشتند ، با مكاتبه يا شفاهي ، به واسطهي وكلاي
شناخته شدهي امام(عليهالسّلام) پاسخ خود را از امام(عليهالسّلام) دريافت
ميكردند. نوّاب اربعه امور دوران هفتاد سالهي غيبت صغري را بر عهده
گرفتند، و مسئوليّت خطير نيابت خاصّ را به خوبي به پايان رساندند. مرقد
شريف ايشان در مدائن (نزديك بغداد) در كنار قبر حضرت سلمان(عليهالسّلام)
قرار گرفته است.
لازم به تذكّر است كه چهار نايب خاصّ نامبرده هركدام
داراي نمايندگاني بودند، آن نمايندگان با شيعيان تماس داشتند، نامهها ،
سئوالات و اموال سهم امام(عليهالسّلام) را از آنها ميگرفتند و به
نايبهاي خاص تحويل ميدادند، و يا طبق دستور آنها، آن اموال را به مصرف
ميرساندند، بعضي از اين نمايندگان ، عبارت بودند از:1). حاجز بن يزيد وَشّاء.
2). ابراهيم بن مهزيار.
3). محمّد بن ابراهيم بن مهزيار.
4). احمد بن اسحاق اشعري قمّي.
5). محمّد بن جعفر اسدي.
6). قاسم بن علاء.
7). حسن بن قاسم بن علاء.
8). محمّد بن شاذان.[4]اعلاميّهي ختم دوران غيبت صغري، و آغاز غيبت كبرينايبان
چهارگانه، هركدام به دستور مستقيم حضرت مهدي(عليهالسّلام) يكي از پس
ديگري نصب ميشدند ، هنگامي كه علي بن محمّد سَمَري(ره) نايب چهارم امام
قائم(عليهالسّلام) از دنيا رفت، دوران سفارت و نيابت خاصّ و غيبت صغري، به
پايان رسيد، شش روز قبل از وفات علي بن محمّد سَمَري ، نامهاي از حضرت
محمّد(صلياللهعليهوآلهوسلّم) به او داده شد، او آن نامه را براي شيعيان
خاص خواند ، و آنها متن آن نامه را كه همچون يك اعلاميّه امام
مهدي(عليهالسّلام) در مورد ختم دوران غيبت صغري بود، نوشتند و از خانهي
او خارج شدند ، آن متن چنين بود:«
بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِيمِ، يا عَلِيَّ بْنِ مُحَمَّدِ
السَّمَرِي ، اَعْظَمَ اللهُ اَجْرَ اِخْوانِكَ فِيكَ ، فَاِنَّكَ مَيِّتٌ
ما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ اَيّامٍ ، فَاجْمَعْ اَمْرَكَ وَ لا تُوصِي
اِلي اَحَدٍ فَيَقُومَ مَقامَكَ بَعْدَ وَفاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ
الْغَيْبَةُ التّامَّةُ، فَلاظُهُورَ اِلّا بَعْدَ اِذْنِ اللهِ ـ تَعالي
ذِكْرُهُ ـ وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الْاَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ
امْتِلاءِ الْاَرْضِ جَوْراً... . »«
به نام خداوند بخشندهي مهربان ـ اي علي بن محمّد سَمَري، خداوند اجر
برادرانت را در مورد فقدان تو، بزرگ كند ، تو پس از شش روز از دنيا ميروي
،امور خود را سامان بده و آمادهي رحلت باش، و به هيچكس در مورد جانشيني
وصيّت نكن، غيبت كامل(غيبت دوّم و كبري) واقع شد ،ديگر ظهوري نيست مگر
بعد از اذن خداوند متعال، و اين ظهور پس از مدّتي طولاني در آن هنگام است
كه دلها سخت شده و زمين پر از ظلم و جور گشته است. »ويژگيهاي غيبت صغري 1.
در دوران غيبت صغري، عليرغم وجود مشكلات امنيتي در حين ارتباط با وكلاي
خاصّ امام مهدي(عليهالسّلام) يك فردِ شيعه ميتوانست به حلِّ مشكلِ خود
دسترسي داشته باشد و اين امكانِ مُشكلگشايي يك نوع امنيّت رواني به او
ميداد و او را اميدوار ميكرد ،اميدي كه در آن، برخوردار بودن از
رهنمودهاي مستقيم و خاصّ امام(عليهالسّلام) جلوهگر بود. دسترسي به
تكليفِ شرعيِ روشن و حلّ مشكل شخصي يا خانوادگي و يا اجتماعي ـ كه محل
ابتلاء بوده ـ آرامش رواني خاصّي براي يك شيعه به وجود ميآورد كه بسيار
قابل توجّه بوده است. چنين ارتباطي، علاقهي ميان امام(عليهالسّلام) و
شيعيان را بسي مستحكمتر و روشنتر ميكرد.
2. وجود يك نايب خاص در طول
دوران غيبت صغري، يعني تمركز در رهبري شيعه كه خود مستلزم وحدت كلمهي
شيعيان بوده است، امّا امكان كشف مكان امام(عليهالسّلام) و ارتباطات او و
به خطر افتادن جان امام معصوم(عليهالسّلام) يا نايب خاصِّ او را در پي
داشت.
3. در واقع غيبت صغري مقدّمهاي جهت آمادگي مردم و مدخلي براي
غيبت كبري بود و غيبت كبري، مقدّمهاي براي ظهور.غيبت صغري حدّ وسطي بين
حضور و وجود امام(عليهالسّلام) در اجتماع بشري است.
(لطفابه ادامه ي مطلب برويد.)